فصل اوّل: اخلاق و تربیت | ۲
دانشمندان اخلاق هدف نهایی علم اخلاق را خوشبختی و سعادت دانستهاند همان حقیقتی که برای بدست آوردن آن تمام انسانها در یک تلاش و کوشش همیشگی به سر میبرند و غالباً از عدم وصول به آن ناراحت و نالانند.
سعادت را میتوان با یک عبارت کوتاه چنین معنی کرد: «رسیدن به هر نوع کمال ممکن که انسان استعداد و شایستگی وصول به آن را دارد»؛ و به عبارت دیگر: بهرهبرداری صحیح از نیروهای مختلف مادی و معنوی که در اختیار انسان است.
ولی از آنجا که «کمال» و «بهرهبرداری» به همان اندازه که از نظر مفهوم کلی، روشن است، از نظر مصادیق جزئی، مبهم و پیچیده میباشد و غالباً در یافتن راه سعادت گرفتار اشتباه میشوند تا آنجا که فیالمثل یک نفر ثروتمند ـ خودخواه که یک عمر آسایش و آرامش روح و جسم خود را فدای جمعآوری ثروت کلانی کرده است ـ ممکن است خود را سعادتمند بداند، در حالی که فرزند هوسباز او هم بعد از مرگ پدر «پراکنده کردن» این ثروت را در راه ارضای شهوات خود، خوشبختی و سعادت بداند... با اینکه مسلماً هر دو در اشتباهند.
به هر حال در اینجاست که باید به کمک تجزیه و تحلیلهای عقلی آنچه تکامل واقعی انسان و راه صحیح بهرهبرداری از مواهب مادی و معنوی اوست از غیر آن باز شناخت اگرچه این شناسایی نیازمند به مطالعات و زحمت فراوانی باشد.
عدهای از فلاسفهی قدیم یونان مانند «کلبیون» معتقد بودند سعادت فقط جنبهی روحی دارد و وضع جسمی و مادی هرچه باشد کوچکترین اثری در سعادت انسان نخواهد داشت و به همین جهت راه سعادت را تنها در تحصیل کمالات و فضایل اخلاقی میدانستند؛ بلکه معتقد بودند سعادت کامل برای انسان در این جهان ممکن نیست و تا روح با این بدن مادی ارتباط دارد و آلوده به کدورات جسمانی است از سعادت حقیقی محروم است، تنها هنگامی که از بدن جدا شد ممکن است به سعادت مطلق برسد، و به همین دلیل آنها در راه وصول به سعادت به تمام امور مادی پشتِ پا میزدند و نسبت به آن بیاعتنا بودند.
حالات دیوجانس، حکیم معروف کلبیون و زندگی کردن او در یک «خم»! بجای خانه و اتاق، و قناعت کردن او به یک ظرف آبخوری از تمام وسایل زندگی، مشهور است؛ حتی میگویند روزی مشاهده کرد کسی با دست خود از نهر آب میخورد، او همان یک ظرف را هم به دور انداخت!
نقطهی مقابل این عقیده «اگزیستانسیالیستها» هستند که سعادت را منحصراً در بهرهبرداری بیقید و شرط از لذایذ مادی میدانند و هرگونه مانعی بر سر این راه قرار گیرد، محکوم میکنند!
«اگزیها» خوشبختی مطلق را فقط از طریق لذّت مادی میپندارند و در این راه تا سرحد جنون پیش میروند و عملاً تمام قیود و آداب اجتماعی و اخلاقی را بخاطر وصول به آن زیر پا میگذارند!
بدیهی است نام این طرز تفکر را ـ که بدبختانه امروز در میان غربیها و غربزدهها در حال گسترش است ـ نمیتوان «مکتب» گذارد بلکه یک نوع هذیان و بیماری روانی است؛ ولی هرچه هست میتوان آن را عکسالعملی در برابر مکتبهای افراطی امثال مکتب «کلبیون» که جنبههای جسمی را در مسألهی سعادت بکلی نادیده گرفتهاند، دانست.
مکتب میانه: از آنجا که انسان تنها جسم یا روح نیست، بلکه حقیقت وجود او از هر دو قسمت تشکیل یافته، بنابراین سعادت را هم باید در هر دو قسمت جستجو کند و مسلماً هر برنامهای که تنها به یک قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود چون با واقعیات خارجی تطبیق نمیکند؛ منتها جنبهی مقدماتی جسم و ماده و ذیالمقدمه بودن روح و معنی را نباید فراموش کرد.
در میان فلاسفهی یونان، معلم اول «ارسطو» و پیروان او طرفدار این مکتب بودهاند و تعلیمات عالی اسلام بطور آشکاری این مکتب را تقویت کرده و اصول تازهای برای آن طرح نموده است. این حقیقت در آیات متعددی از قرآن و بیانات پیشوایان بزرگ ما منعکس است و شعار اسلام در این زمینه در آیات زیر خلاصه میشود:
فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَمالَهُ فِی الْاخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ * وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الْاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ * اُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّا کَسَبُوا وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ؛[1]
بعضی از مردم میگویند: خداوندا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن، ولی در آخرت بهرهای ندارند و بعضی میگویند: پروردگارا! به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار! آنها از کار (و دعای) خود نصیب و بهرهای دارند و خداوند سریعالحساب است.
نکتهای که باید به آن در اینگونه بحثها کاملاً توجه داشت این است که رابطه و پیوستگی روح و جسم بقدری به هم نزدیک است که هرگونه انحراف در یکی از آن دو، اثرش در دیگری آشکار میگردد.
علم روانکاوی امروز ثابت کرده که قسمتی از انحرافات اخلاقی و فکری، مولود عدم اشباع صحیح غرایز جسمی و مادی است.
امیال و غرایز سرکوفته و واپس زده همیشه بصورت عقدههای روحی خودنمایی میکنند. اینگونه عقدهها مشکل بزرگی برای علمای اخلاق بوجود میآورند و راه گشودن این عقدهها از طرقی که دانشمندان اخلاق برای تربیت نفوس دارند، معمولاً میسر نیست، بلکه باید از همان راهی که بوجود آمده معالجه شود یعنی غرایز جسمی بصورت صحیحی اشباع گردد.
بسیارند اشخاصی که مبتلا به بدبینی، ترس، حسد، تکبر، کینه و مانند آن از صفات رذیله هستند و عامل آن محرومیتها و سرخوردگی در اشباع صحیح یکی از غرایز جسمی آنهاست. لذا امروز بر تمام دانشمندان اخلاق و مربیان روحی لازم است که برای درمان بیماریهای اخلاقی، وضع جسمی و روحی را هر دو همراه یکدیگر در نظر بگیرند تا در کار خود پیروز گردند.
اسلام با نظر موشکاف خود این مسألهی حساس را نیز بررسی کرده و صریحاً میگوید:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا؛[2]
بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است! بگو: اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند.
و در کلمات قصار علی(ع) میخوانیم:
لِلْمُؤْمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَساعَةٌ یُناجِی فِیها رَبَّهُ وَساعَةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ وَساعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَبَیْنَ لَذَّتِها فِیما یَحِلُّ وَیَجْمُلُ.[3]
انسان مؤمن ساعات زندگی خود را به سه بخش تقسیم میکند: قسمتی را صرف مناجات با پروردگارش مینماید؛ قسمت دیگری را در طریق اصلاح معاش و زندگیش به کار میگیرد؛ و قسمت سوم برای بهرهگیری از لذتهای حلال و دلپسند.
و در بعضی از روایات این جمله نیز دیده میشود: «وَذلِکَ عَوْنٌ عَلی سائِرِ السّاعاتِ» «و این قسمت اخیر مایهی نیرو و کمک به سایر قسمتهاست».
بعضی معتقدند تمام اصول اخلاقی بازگشت به مناسبات خاص اجتماعی انسان با دیگران میکند بطوری که اگر اجتماعی اصلاً وجود نمیداشت و هر انسانی کاملاً جدا از دیگران میزیست و هر فرد، بیخبر از وجود دیگران زندگی میکرد، «اخلاق» اصولاً مفهومی نداشت، زیرا غبطه و حسد، تواضع و تکبر، حسن ظن، عدالت و جور، عفت، سخاوت و بخل و امثال اینها همه از مسایلی است که فقط و فقط در اجتماع و برخورد انسان با دیگران مفهوم دارد. بنابراین انسان منهای اجتماع با انسان منهای اخلاق همراه خواهد بود.
ولی به عقیدهی ما در عین اینکه باید اعتراف کرد که بسیاری از فضائل و رذائل اخلاقی با زندگی اجتماعی انسان بستگی دارد، چنان نیست که این مسأله عمومیت داشته باشد، زیرا بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که فقط جنبهی فردی دارند و در مورد یک انسان تنها نیز کاملاً صادقند. مثلاً «صبر» یا «جزع» بر مصائب، شجاعت یا ترس در برابر پیشامدها، کوشش یا تنبلی در راه رسیدن یک فرد به هدف خود، غفلت یا توجه نسبت به آفریدگار جهان، شکر یا کفران در برابر نعمتهای بیپایان او و امثال این امور ـ که علمای اخلاق در کتب اخلاقی از آن بحث نمودهاند و جزء فضائل یا رذائل اخلاقی شمردهاند ـ میتواند جنبهی فردی داشته باشد و دربارهی یک فرد که زندگی کاملاً جدا از اجتماع دارد نیز صدق کند.
از اینجا تقسیم اخلاق به «اخلاق فردی» و «اخلاق اجتماعی» روشن میگردد؛ ولی ناگفته پیداست که اخلاق اجتماعی وزنهی سنگینتری در علم اخلاق دارد و شخصیت انسان بیشتر بر محور آن دور میزند اگرچه اخلاق فردی نیز سهم قابل توجهی در مورد خود دارد.
1- هدف نهایی علم اخلاق کدام است؟
2- معنی و مفهوم سعادت را شرح دهید.
3- نظر عدهای از فلاسفهی قدیم یونان مانند «کلبیون» درباره سعادت را شرح دهید.
[1]. سورهی بقره(2) آیهی 200 تا 202.
[2]. سورهی اعراف(۷) آیهی ۳۲.
[3]. نهجالبلاغه، کلمات قصار، شمارهی 390.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت